۞ به انتظار دیدنت ........................

سخترین لحظات ، زمانیست که بدونی بیهوده انتظار می کشی

۞ به انتظار دیدنت ........................

سخترین لحظات ، زمانیست که بدونی بیهوده انتظار می کشی

تو.........................................

 احساس دوست داشتن جاودانه را
با سکر بی خیالی
اعصاب خویش را
 تخدیر می کنم
 من قامت بلند تو را در قصیده ای
با نقش قلب سنگ تصویر می کنم

 

 

وقتی بلند بانو
 بنشست در برابر من
 بعد از چه سالهای صبوری
 بعد از هزار سال
 دوری
 دیدم هنوز هم
 آبش به جوی جوانی ست
دیدم
 تندیس جاودانی حسن است
 زیباتر از همیشه
زیبای جاودانی ست
اما درون سینه من
حتی هنوز گرچه دلی می تپد ولی
در طول سایلان که چه بر من رفت
 با این دل شکسته
 آرام نا نشسته دمی
سر کرده ام به صبوری
 خو کرده ام به حسرت دوری
پاییز عمر من اینک قدم زنان
 در بستر زمانه گذر دارد
 آه ای سموم سرد زمستان
بر نیسموز شمع وجود من
 ایا چه وقت می گذاری
 پس کدام وقت ؟
 هر چند
 حتی هنوز هم
او ایتی ست
 بر من هر آنچه رفت ز جورش
حکایتی ست
 این شعر این پریشان
 کز خامه روی بستر کاغذ فروچکد
 هرگز گمان مدار که نقش شکایتی ست
 تنها
 کز ما به جای ماند
 این هم روایتی است
 بدانید
 حتی هنوز هم
 او شاهکار خداوند است
 یعنی که روایتی ست

نظرات 1 + ارسال نظر
سارا چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:39 ب.ظ http://www.afsos.blogsky.com

ای که طوفان در دلم انگیختی
تو مرا از نو به عشق آمیختی
ای نفس هایت نسیم سبزه زار
سقف خانه پر شد از عطر بهار
ای دو چشمت رنگ دشت سوخته
آتشی در جا من افروخته
رخت عشقی بر تن عریان من
بوسه هایت نم نم باران من
گاهی از من عاشقانه یاد کن
تو به یادم بوسه ای بر باد کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد