عبوری نا مطمئن بود به تو پیوستن برق چشمانت را در ورای انتظار خواهم دید
تو را جستجو می کنم گر چه نیست نشانی و از خود می پرسم کیست که
این چنین رویای مرا رنگین کرده است طنین صوت ذره ذره می شکافد وهم
را عبوری نامطمئن بود به تو پیوستن
خاکستر
چهارشنبه 15 آبانماه سال 1387 ساعت 12:23 ب.ظ
دیگر نمی رقصد خدای رقص حتی برای من برای رقص تا در دیار مردم افلیج کمیاب می گردد دوای رقص روزی که دیگر بر نخواهد خاست از خانه ها حتی صدای رقص بایست باهم یا غزل گوییم ما آخرین دیوانه های رقص تا دختران زنده در تابوت جانی بگیرند از هوای رقص آن سان که تا شام ابد رقصند در آسمانها با خدای رقص
دیگر نمی رقصد خدای رقص
حتی برای من برای رقص
تا در دیار مردم افلیج
کمیاب می گردد دوای رقص
روزی که دیگر بر نخواهد خاست
از خانه ها حتی صدای رقص
بایست باهم یا غزل گوییم
ما آخرین دیوانه های رقص
تا دختران زنده در تابوت
جانی بگیرند از هوای رقص
آن سان که تا شام ابد رقصند
در آسمانها با خدای رقص
سلام وبلاگ خیلی جذابی داری به خصوص این پست آخری خیلی عالی بود به ما هم سری بزنی خوشحال میشیم...یا حق!!!