۞ به انتظار دیدنت ........................

سخترین لحظات ، زمانیست که بدونی بیهوده انتظار می کشی

۞ به انتظار دیدنت ........................

سخترین لحظات ، زمانیست که بدونی بیهوده انتظار می کشی

باز...........................................

سلام 

خوش بحالت که رفتی حرم 

منم یه ۱۰ روز پیش اونجا بودم 

عقد پسر خالم بود ه هیچ کی نمیتئنم بگم

خیلی وقتا میومدم میدیدم خبری نیست 

باور کن اینقد دلم تنها شده که نگو 

گاهی به این فکر می کنم که با کسی دوست شم 

ولی من که۲۵  سال سنم شده و اولش نگین بوده بذار اگه آخرش نگین نبود کسه دیگه هم نباشه 

راستی گفته بودی که کامنت هات ..... 

نه ایرادی نداره  

نگین دختره گیری نیست  

تمام دوستام ازم گله دارن که چرا نمیرم پیششون 

دیگه حس حاله هیچیو ندارم 

باور کن خیلی تنها شدم خیلی 

دیگه حرف دلمو به هیچ کی نمیتونم بگم 

دورو بریامم خسته شدن 

الانشم که دارم مینویسم تمرکز ندارم چی نوشتم 

از سازی که زدن بیشتر برام بگو 

راستی دلم میخواد همه شاد باشن

نظرات 1 + ارسال نظر
غزاله چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:29 ق.ظ

از میان همه دار و ندارم که به یغما بردی
بر لب طاقچه سرد و سیاه دل من
جعبه کهنه دلتنگی ها ....مانده هنوز
کاش برگردی و آن را ببری
تو که با خود دل بی طاقت مارو بردی !
شایدم نه ....او خود پشت سرت راهی شد
و من از خود پرسم ....دل که در سینه ی من نیست
چرا ...جعبه ی کهنه ی دلتنگی تو
با من بیدل باقی ست ؟!
کاش برمیگشتی و دلم باز به من برمی گشت
روزهایی که تو من بودی و من نیمه گمشده ات ،روزهای خوش هم نام شدن برمی گشت .
کاش برمی گشتی و دلم پرده هر پنجره را پس میزد .
عکسی از لحظه لبخند تو را برمی داشت ، قاب میکرد به دیوار دلم
و در این جعبه دلتنگی نفرین شده را هم می بست .
کاش اصلا... من و تو ...با هم و تنها بودیم ..جعبه کهنه ی دلتنگیمان گم میشد !
کاش...این صورتک غم زده ی چهره ی من غرق تبسم میشد !
کاش ...برمیگشتی تا فراموش کنم بی تو چه تنها بودم
و به یاد آوردم این را که تو از چشمانم غم پنهان مرا میخواندی ...کاش برمیگشتی ...تا ابد میماندی ...!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد