۞ به انتظار دیدنت ........................

سخترین لحظات ، زمانیست که بدونی بیهوده انتظار می کشی

۞ به انتظار دیدنت ........................

سخترین لحظات ، زمانیست که بدونی بیهوده انتظار می کشی

...............................................

سلام

من معظرت می خوام که دیر اومدم

شرایط منم بسنج

من قصدم کمک کردنه باور کن این روزا رو منم داشتم

بازم میگم عجله نکن

اگه میبینی که نمیتونی جلویه حرف دیگران رو بگیری چیزی نگو زمان مثل بادیه که خاک رو آروم آروم ازروی حقیقت بر میداره و اونایی که حرف زدن خودشون میگن که دروغ گفتن

بازم میگم فقط صبر

بعدم اگه میلاد بخواد به این حرفا توجه کنه و واقعیت رو با این حرفا بذاره کنار نیازی نیست تو جواب بدی ولی اگه میبینی که بهت اعتماد داره نباید زیر پاشو خالی کنی و جواب رد بدی

کسی که به پات میشینه این ناراحتیارو به جون خریداره

از نوع نوشتنت احساس می کنم به غصه هات عصبانیتم اضافه شده

تحمل کن نامه های تورو باد نمیبره

اون که اون بالاست توی دلتم هست

من برای نگین خیلی دعا کردم

برای اینکه اتفاقی بیافته و باز نگین . نگین من بشه

ولی اینرو فهمیدم تا زمانش نرسه .زمانی که از قبل تعیین شده هیچ کاری نمیشه

بخاطر همین میگم صبر کن

عجله نکن که زود جواب بدی چه رد چه مثبت

راستی نوشته بودی برای اینکه از ته دلت دوسش داری می خوای ردش کنی

می دونی هم که اون باور نکرده

ببین الان تو این وضعتی که دقیق نمی دونم چی شده

میلاد فقط تورو میبینه

و حرفای دیگران آنچنان اثری نداره دلیل اولشم بخاطرعلاقه و احساسیه که داره

و تو هم که میگی دوسش داری پس نذار که یه روزی به این نتیجه برسه که احساسش بهش دروغ گفته

و بعدم میشناستت و بهت اعتماد داره

دیگه چی می خوای

بذار اینقدر بگن تا جونشون در بیاد

دختر خوب طلا که پاکه چه منتش بخاکه

و بعدم اگه امیدت بخدا باشه

میگن چی؟

بی گناه پای دار میره ولی بالای دار نه

اگه بهت بگم که اینقدر یه آدمای آشغالی توی گوش نگین خوندنو گفتن که علی فلانه

علی چیه

شاید نه این مدلی

خیلی زیرکانه تر

که نگین سرد شد ازم

ترسید که وای این دیگه کیه

منم باید ولش می کردم؟

نه چون دوسش دارم

و اگه یه روزی قرارباشه تمام بشه

اینجوری نباید تمام بشه

۴ماه از جداییه مطلقمون گذشته

۴ماه لحظه به لحظه با فکرش بودمو الانم هستم

از اینو از اون حرفا شنیدمو شنیده

ولی آخرش حرف حرفه دله

فقط صبور باشو قوی

که هر اتفاقی هم افتاد حکمت الهی بدونی نه شکست یا نا امیدی

خدا باهاته

یا علی



خدای من............خدای همه............

سلام

عجله نکن

این روزهای بد خیلی زود میره

بدترین حالتی که به ذهن آدم میاد اینه که همش می پرسی از خودت چرا؟

بعد ها جواب این سئوال رو میگیری زمان میگذره و گذشته عوض نمیشه ولی

طور دیگه ای بهش نگاه میکنی گاهی لبخند گاهی اشک

می دونم چه حالتی داری چقدر داغون و چقدر بی تفاوت به همه چیز جز یک چیز

باور کن اصلا ارزشش رو نداره

وقتی به این فکر می کنم که از روز تولد تا مرگ یک بار هر ثانیه میگذره و حتی یک بار تکرار نمیشه

و اینکه راهیو که میری برگشتی نداره

چرا اینطوری

عشق رو با دست خودم می سازم یک نفر رو عزیز می کنم

عاشقش می شم و همه چیزم رو فدایه یه تار موش میکنم

خوب بعد چی؟

نهایتا ازدواج میکنم

خوب بعد چی؟

بچه دار میشم

و بچه هام بزرگ می شن و هر کدوم می رن دنباله کار و زندگیه خودشون و همین اتفاقات برای اونا هم میوفته

پس این روند زندگی برای همه هست

برای من تو و همه

این همون راهیه که فقط یک بار میری و برگشتی نداره

آیا ارزش اینهمه غصه خوردنو داره؟

اونکه ارزش داره اون بالاست

یه چیزی برات بگم

یه روزی یکی رفت پیش خدا

دید ۳ تا فرشته یه دفترایی دستشونه دارن می نویسن

از اولی پرسید چی مینویسی

گفت اینا دعاهای مردمه که از زمین میاد من جمعشون می کنم میدم به فرشته ی بعدی

سرمم خیلی شلوغ چون خیلی دعا هست

رفت پیش دومی گفت تو چیکار میکنی

اون یکی گفت من دعا ها رو میبرم پیش خدا و خدادعاشونو برآورده میکنه

بعد رفت پیش سومی دید بیکار نشسته گاهی یه چیزی می نویسه

ازش پرسید تو کارت چیه که اینقدر بیکاری

گفت من اسم اوناییو می نویسم که وقتی دعاشون مستجاب شد

خدارو شکر کردن

ببین اون بالایی چه جوریه هو ماها چه جوری

دوست دارم اتو بدترین شرایط زندگیت اسمت تو لیست فرشته ی آخر باشه


الهی به داده ها و نداده ها و گرفته هایت شکر.که داده هایت نعمت است و نداده هایت حکمت است وگرفته هایت مصلحت

دل رو بده دست خدا برات دعا میکنم

می دونم روزایه روشنی در پیشه فقط اندکی صبر

دلی دارم یه دریا

منتظر

گذشته یا آینده؟.............................

سلام

نمی دونم چرا نمیشهده کامنت بذاری

برای پستای دیگه کامنت بذتر

خیلی خوشحالم از اینکه آشناییتون در کنار هم و نزدیکه

یکی از دلایلی که منو نگین نزدیک و بعدم دور شدیم یه رابطه ی تلفنی بود

اینکه درکنارش هستی خیلی چیزا رو راحت متوجه میشی

و اینکه بهش گفتی که کسیو دوست داشتی

بنظر من کاره درستی کردی

فقط می تونم بگم ادامه بده

و فقط به این فکر کن که اگه نتونی گذشته رو فراموش کنی

و در کنار آقا میلاد شروع کنی در حق خودتو اون خیانت کردی

چه بسا این گذشته نه تنها برای اون زجر آوره برای تو بیشتر گذشته مهمه

شاید اهمیت زیادی آینده برات نداشته باشه

یعنی امید هدف ذوق شادی کم کم باهات خداحافظی می کنه البته برای اونم

نه به این شدتی که میگم امیدوارم منظورمو متوجه بشی

دوست داشتن میلاد تنها کافی نیست باید توهم دوسش داشته باشی تا من - ما - بشه

و زندگی زندگی

اگه قلبت برای اون نتپه اگه یه ذره ته دلت یه چیزه دیگه باشه یه ذره کوچولو

خودت بیشتر سختی میبینی

نمی گم دلتو صاف کن و گذشته و عشقی که هنوز انتظار می کشی که برگرده رو فراموش کن

ولی

در یک دل دو دلدار نمیگنجد

به همون آسمونی که یکی می خواد سنگفرش عبور نا مطوئنت کنه نگاه کن ازش بخواه

اگه راحیو بهت نشون بده که دلدار باشی نه دل شکن

برات دعا میکنم که انتخابت سراسر شوق باشه

و بعد یه چیز دیگه ببین این انتظار تا کی ؟

امید برگشت تا کی؟

اصلا شاید برگرده یا نه

اونم تو این دوره زمونه که اعتماد جایی نداره

و آدما اینقدر زیاد شدن که عاشقایه واقعی هم راحت دل میشکنن

اینقدر رنگا وارنگ شدن اینقدر چند رنگ شدن که بخدا دارم می گم دیگه به انتظار کشیدن هم نباید وفا کرد

ولی تو بخودت باید وفا کنی

موفق باشی

یا علی



...............................................

سلام

نفسی میاد

ممنونم که مثل برادر می دونی

اینروزا خیلی داغونم

به مرگ راضی شدم

می دونم چی می گی و کاملا می فهمم در مورد این پسر هر چی هم که خوب باشه عشق اول و احسای که تو دل آدم هست یه چیزه دیگست

ببین ناراحت نشو ولی اگه ذره ای از عشقه قبلیت تو دلت هست به این پسر جواب نده یا منتظرش نذار چون این مثل خیانته به میلاد

و بعد اینکه فکر میکنی شاید برگرده

کسی که تنهات گذاشته حالا نمی دونم به هر قیمتی یا دلیلی

به نظر خودت لیاقت برگشتن رو داره؟

البته این جوابه سئوال خیلی سخته دادنش

ولی خوب پیش خودت ببین بالا پایین کن بسنج که آیا انتظار بکشم یا نه

هم با احساست هم عقلت که فردا خدایی نکرده شرمنده ی هیچ کدومشون نشی

من نگین رو با قلبم دوست دارم با عقلم می خوامش

به همین خاطرم هست که به پای همه ی مشکلاتش واستادمو می مونم

تا روزی که اگه هم نشد ناراحت نباشم که سعی خودم رو نکردم

دارم زور می زنم

زجر می کشم

ولی صبر میکنم

خدا با منه

در مورد این قضیه که بین گذشته و حال موندی که شاید بیاد یا باید برم؟

نمی دونم چی بگم فقط می تونم بگم خوب فکر کن

بسپر دست اوس کریم

راستی ایمانت در چه حده؟

اگه خدارو دوست داری و به اینکه خدا خداست هم می دونه و هم می تونه

واقعا ایمان داری بدون خدا تورو از خودت بیشتر دوست داره

اگه تو هم بهش وفا کنی مطمئن باش می بردت جایی که صلاحت اونجاست

و تو اونجا خوشبخت میشی

با دوستی حرف می زدم می گفتم شاید این عشق وسیله ای شده برای امتحان من

زجه زدم بغم داشت می ترکید که با همون حالت گفتم ولی خداییش امتحانش خیلی سخته

یعد دوستم گفت

خدا کسیو که دوست داره امتحان سخت ازش میگیره

بیشتر بگو

برام دعا کن