خنده های زورکی
اشکهای یواشکی
شب و روزی بی هدف
لحظه های الکی
ساعت های پرسئوال
دلخوشی ها توخیال
حسرت پرنده دل
که نداره پرو بال...
در چهار چوبی خسته عکس دلم را قاب میکنم و به دیوار غمناک
شبهای تنهائی میآویزم٬ با نگاهی بی تمنا به باغچه حســـرت و
آرزوها مینگرم و بذر نافرجام رویاهایم رادر حجم خاکســـــــــتری
یک گلدان میکارم و به امید روئیدن در انـــــــــتظاری بی پایان به
خوابی هزار ساله فرو میـــــــروم٬ میـــــدانم فردا اگـــــــر از راه
نرسد خورشید آســــمان را به یلـــــدا خواهد سپــــرد و من باز
همچنان در خواب هزار ساله خویش به انتظار خواهم ماند.......
سلام به من هم سر بزن
دل من عاشق ترینه
فزق من با تو همینه
سلام ولاگ واقعا زیبایی داری امیدوترم که موفق باشیخوشحال میشم به کلبه تنهایی من هم سری بزنی
salammerc ke sar zadi weblog et khoobe be manam sar bezan khoshhal misham bye
علی جان سلام
خسته نباشی داداش
ممنون که به آشیانه من سر زدی
داستانی را که خواندی واقعی بود واتفاق افتاده بود
حالا اگر دوست داشتی میتونی اونو تو وبلاگت بنویسی
همانطور که خودت خواسته بودی
بازم ممنون
موفق باشی
تا بعد......
سلام علی جونم
خوبی
ببین به کسی نگی من بهت سر زدما
الهی هاپو منو بخوره که بی وفا شدم
ولی به خدا امتحانات اساسی حالگیریه
می گما تو چند سالته؟ که فقط هزار سال خوابیدی...
هوووووووووووو چه خبره
زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که
تو دنیا را جز برای او و جز با او نمی خواهی
من گمانم زندگی باید همین باشد...
یا حق
در غربت مزار خودم گریه ام گرفت
از زخم ریشه دار خودم گریه ام گرفت
وقتی که پرده پرده دلم را نواختم
از ناله سه تار خودم گریه ام گرفت
پائیز میخزد و تو لبخند میزنی
اما من از بهار خودم گریه ام گرفت
یک تکه آفتاب برایم بیاورید
از آسمان تار خودم گریه ام گرفت
سلام
پنج شنبه منتظرم .آخه تولدم .
salam weblog ghashangi dare kheyli axbahaliye enshalah ebhame arezoohat beresi dar zendegi bejoz 1ki..........:d
سلام بر شما که زیبا می نویسید
اومدم که بگم سپاس و بعد بگم که همین نزدیکی های شما یه میخونه هست که واسه اومدن شما لحظه شماری می کنه اسمش حضرت عشق و داره می شماره لحظه ها رو که ببینم که زودتر از راه می رسه پس زیاد منتظرش نذارین...
در آخر هم این شعر زیبا رو به شما و وب لاگتون تقدیم می کنم
سبز و شاد باشین
فعلا
سکوت را می شکنم با صدای قلم سکوت سنگین چند ماهه را اما باز هم ساکتم و زبانم قاصر است می نویسم تا آرامش یابم که اگر صد بار بگویم آرام نخواهم شد
می نویسم برای دلم..برای کسی که بفهمد و وقتی می خواند صدای فریاد را از بین حرف حرف کلماتم بشنود...
می نویسم برای کسی که با چشم دل ببیند ...
وبرای کسی که با گوش جان بشنود ..
.می نویسم برای اهل دل و قلم هر چند که خود قطره ای از دریای احساسم ...می نویس تا پاسخ اشک هایم را داده باشم ...
قلم را بر کاغذ می لغزانم تا به نوای دلم جوابی بدهم و....؟؟؟!!!!امیدوارم که بهتون خوش بگذره
سلام. خیلی قشنگ بود.موفق باشی .سعی میکنم بهت سر بزنم به شرطی که هر وقت مطلب نوشتی خبرم کنی....
موفق و پیروز باشی..