۞ به انتظار دیدنت ........................

سخترین لحظات ، زمانیست که بدونی بیهوده انتظار می کشی

۞ به انتظار دیدنت ........................

سخترین لحظات ، زمانیست که بدونی بیهوده انتظار می کشی

قاصدک.....................

 

می دانی قرارم کجاست؟

بگو آنکه می پندارم به من نزدیک تر از خویش است کیست؟

نشانش را و نامش را نمیدانم

همین اندازه میدانم

که او دنیایی از مهر است

ولی یکجا نمی ماند

گمانم از من و از ما گریزان است

راستی اگر روزی تو او را دیدی از نزدیک

بگو فلانی بیقرارت بود

نه، راستش را نگو

بگو دیوانه ای دیدی که شبها بر حلال ماه دراز میکشد

اما نگو ستاره ها را می دزدم

می خواهم تسبیحی از ستاره برایش بسازم

بگو چند وقتی است سراغش را از کلاغ ها میگیرم

نگو با کلاغ ها مهربانم

اینطور به من نگاه نکن!

چقدر ساده ای کلاغ ها بهانه اند

من به سیاهی دل بسته ام

نمی بینی از خورشید گریزانم

اینها را به او نگو فقط گوش کن

با تو هستم قاصدک

گوشهایت با من است؟

داشتم چه می گفتم؟؟؟

         هان. به او بگو...

پاییز............


باز پائیز است ....

باز این دل از غمی دیرینه لبریز است !!!

باز میلرزد به خود سر شاخه های بید سرگردان

باز میریزد فرو بر چهره ام باران

باز رنجورم خداوندا پریشانم

باز میبینم که بی تابانه گریانم


باز پائیز است
باز این دنیا غم انگیز است

باز پائیز است وهنگام جدائیها ....

 

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟...............

کاش آرزو مال من بود

امشب شب توست...........................

امشب شب توست..
شمع آورده ام برایت
شمعدانت کو؟

گل نرگس و همیشه بهار کاشته ام برایت
گلدانت کو؟

ستاره چیده ام برایت
آسمانت کو؟

بوسه آوردم برایت
چشمهایت کو؟

شعر دوخته ام برایت
گوشهء پرده نقره ای اتاقت را
باد می خواندش برایت
باز کن پنجره را...