در یک روز بارانی با تو آشنا شدم؛
رفتیم، گفتیم، خندیدیم ، چقدر خوش بودیم خیس شدیم!
وهنوز باران میبارید که از هم گذشتیم؛ تو به سوئی رفتی ومن به دیگر سو
خیس شدیم! و حالا وقتی باران می بارد نمی دانم بخندم یا گریه کنم؟
زیرِ باران کدام خاطره را نگاه دارم و کدام رابشویم
از یاد نبر که از یاد نبردمت!
از یاد نبر که تمام این سالها،
با هر زنگ ِ نا به هنگام تلفن از جا پریدم،
گوشی را برداشتم
و به جا صدای تو،
صدای همسایه ای،
دوستی،
دشمنی را شنیدم!
از یاد نبر که همیشه،
بعد از شنیدن ش آهنگ ِ «جان مریم»
در اتاق من باران بارید!
از یاد نبر که - با تمام این احوای-
همیشه اشتیاق تکرار ترانه ها با من بودى
همیشه این من بودم
که برای پرسشی ساده پا پیش می گذاشتم!
همیشه حنجره من
هواخواه ِ خواندن آواز آرزوها بود!
همیشه این چشم بی قرار...
- یک نفر صدای آن ضبط لکردار را کم کند!?