۞ به انتظار دیدنت ........................

سخترین لحظات ، زمانیست که بدونی بیهوده انتظار می کشی

۞ به انتظار دیدنت ........................

سخترین لحظات ، زمانیست که بدونی بیهوده انتظار می کشی

امشب می میرم ..........................

 

امشب می میرم

 

کسی نمی تواند مرا بگیرد -کسی نمی تواند مانع شود-

 

تو نمی توانی مرا بگیری

 

ستاره ها نمی توانند مرا بگیرند

 

همچون پرتگاه از چشمانت می افتم

 

- چشمانت پرتگاهی می شود که از آن سقوط می کنم -

 

چشمانت نمی توانند مرا بگیرند

 

امشب می میرم

 

کسی نمی تواند مرا بگیرد

 

در رویاهایت بزرگ می شوم

 

کابوست شده و می میرم

 

یک شعر می نویسم

 

یک ترانه می خوانم

 

یک بار تو می شوم

 

یک بار من می میرم

 

امشب می میرم

 

صرفا به خاطر تو

 

حتی مرگ هم مرا درک نخواد کرد

 

امشب می میرم

 

کسی نمی تواند مرا بگیرد -کسی نمی تواند مانع شود-

 

 حتی تو نمی توانی مرا بگیری

 

ستاره ها نمی توانند مرا بگیرند

 

همچون پرتگاه از چشمانت می افتم

 

- چشمانت پرتگاهی می شود که از آن سقوط می کنم -

 

چشمانت نمی توانند مرا بگیرند


وقتی می خوندم یه مدلی شدم که انگار کنارم نشستی

اینقدر ساده و بی ریا نوشته بودی که بعضی جاهاش خودمو کنترل می کردم

که گریم نگیره

باور کن خسته نمیشم ناراحتم نمیشم از نوشته هات

ازین دلم میگیره که ای کاش می شد کمکت کنم

ولی ...

در دوست داشتنه خانوادت شکی نیست

هر کسی روشی داره تو نوع ارتباطش

رفتارش حتی بروز عشق و دوست داشتنش

می دونی جوونیه ما یا کلا این دوره که ما هستیم

با دوران جوونیه پدر مادرمون خیلی فرق داره

جزئیات بیشتر شده

احساس ظریفتر

عقل هم که دیگه...

خودم اصلا انتظار ندارم از کسی که نزدیک به ۳۵ سال

ازم بزرگتره منو درک کنه

که مطمئنا ۹۵٪ هم نمی تونه

باید خودت باشیو خودت

نابرده رنگ گنج میسر نمیشود

گنج تو آزادیه

آرامشه

حرمته

ارزشه

تنها راه پیروزیت درسه

من هرجور کمکی بخوای برات انجام می دم

خدایی نکرده فکر نکنی ترحم می کنم

نه اصلا

می خوام چون خودم خوردم زمین

تو نخوری

هیچ کس نباید....

امیدت بخدا باشه

و سعی کن با اینکه میگی دیگه راحت دروغ میگی

هیچ وقت به خودت دروغ نگی

این میشه که بالا سرت

بلندت می کنه

بگو یا علی

پاشو

نظرات 1 + ارسال نظر
تشنه ی حقیقت سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:45 ب.ظ http://www.varagh-pareh.blogsky.com

روز هات داره می گذره ... اینجور که پیداست خوش هم می گذره
یادم نیست کی دیدمت و کجا
یادم نیست کی برات نظر دادم و چرا ...
-اینا مهم نیست-
حرفی از انتقام خوندم تو نوشته هات
البته شرمنده اگه بی اجازه نوشته های شخصیت رو خوندم !
راستش از انتقام متنفرم ... انتقام راه ترمیم دل شکسته نیست
فقط داغشو تازه تر می کنه

امیدوارم روزی برسه که از گذشتت شاد باشی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد