تسلیت می گم چهل و هشتم حسینی رو
اللهم لک الحمد حمدالشاکرین لک علی مصابهم الحمدلله علی عظیم رزیتی اللهم ارزقنی شفاعةالحسین یومالورود و ثبت لی قدم صدق عندک معالحسین و اصحابالحسین الذین بذلوا مهجهم دونالحسین علیهالسلام
خدایا برای تست حمد و ستایش سپاسگذاران تو بر مصیبت زدگی آنها. ستایش خدای را بر بزرگی مصیبتم. خدایا روزیم عطا کن شفاعت امام حسین را در روز ورود به قیامت و ثابت بدار گام صدقم را نزد خود با حسین و یاران حسین، آنانکه جان دادند برای حسین علیه السلام.
بودن یا نبودن
روزهای بودنش همه با او بیگانه بودند
کسی نه شاخه گلی برایش می اورد
نه برایش می خندیدند
و نه برایش می گریستند
وقتی رفت
همه امدند
برایش دسته گل اوردند
سیاه پو شیدند وبرای رفتنش گریستند
شاید تنها جرمش نفس کشیدن بود
یک روز گرم، شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند و به دنبال آن از برگ های ضعیف و کم طاقت جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند.
شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد تا اینکه تمام برگ ها جدا شدند و شاخه از کارش بسیار لذت می برد.
برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبیده بود و همچنان در مقابل افتادن مقاومت می کرد. باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشت و گذار بود و به هر شاخه ی خشکی که می رسید آن را از بیخ جدا می کرد و با خود می برد. وقی باغبان چشمش به آن شاخه افتاد با دیدن تنها برگ آن از قطع کردنش صرف نظر کرد . بعد از رفتن باغبان مشاجره بین شاخه و برگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه و با تمام قدرت چندین و چند بار خوش را تکاند تا اینکه به ناچار برگ با تمام مقاومتی که داشت از شاخه جدا شد و بر روی زمین افتاد باغبان در راه بازگشت وقتی چشمش به آن شاخه افتاد بی درنگ آن شاخه را از بیخ قطع کرد. شاخه بدون آنکه مجال اعتراض داشته باشد بر روی زمین افتاد .
ناگهان صدای برگ جوان را شنید که می گفت:
اگر چه به خیالت زندگی ناچیزم در دست تو بود ولی همین خیال واهی پرده ای بود بر چشمان واقع نگرت که فراموش کنی نشانه ی حیاتت من بودم.
باز از راه محّرم غم رسید
از زمین و آسمان ماتم رسید
خرقه ها را بار دیگر تن کنید
آتشی در قلب این خرمن کنید
طبل و شیپور عزا را سر دهید
هفت اقلیم عطش را در دهید
ورد صوفی "حا" و "سین" و "یا" و "نون"
فاعلاٌ فاعلاٌ فاعلون
حای آن، حامیم ذات کبریا
سین آن سرها ز پیکرها جدا
یای آن یکتا پرست و یذکرون
نون آن باشد قسم بر یسطرون
سینه از درد فراقت خسته است
دل به روی غیر تو او بسته است
هیچ دانی در دلم جا کرده ای؟
عرش حق، شش گوشه بر پا کرده ای...
عشق بازی با تو معنا میشود
نور حق با تو هویدا میشود
السلام ای شاه مظلوم و غریب
السلام ای آیه ام من یجیب
السلام ای نور چشم مصطفی
السلام ای خامس آل عبا...