۞ به انتظار دیدنت ........................

سخترین لحظات ، زمانیست که بدونی بیهوده انتظار می کشی

۞ به انتظار دیدنت ........................

سخترین لحظات ، زمانیست که بدونی بیهوده انتظار می کشی

عبوری نا مطمئن...........................

عبوری نا مطمئن بود به تو پیوستن
برق چشمانت را در ورای انتظار خواهم دید
 تو را جستجو می کنم
گر چه نیست نشانی
و از خود می پرسم
 کیست که این چنین رویای مرا رنگین کرده است
 طنین صوت
ذره ذره می شکافد وهم را
عبوری نامطمئن بود
به تو پیوستن

تنهایی......................................

چقدر ساده رفتی و چه ساده تر .......

فراموشی

نه این گناه نچیده آسمانی شد
نه درخت پای فصل تو مکثی کرد
تنها
صدایی ماند که به جبران خودم بر می خواست
صدایی که از سینه ی کوه برمی گشت
بر می گشت
با دشواری نامی که به آسانی از دهانم ریخت
بر می گشتم به سر انجامی که از نیامدنت پر بود
می ریختم با دروغی که در چشم های تو حلقه می زد
می نشستم پای رازی که سکوت می بندد
به پایی که گرم رسیدن بود
سکوتی که به حرف نمی آید
حرفی که در تو نمی ریزد
نمی دانستم
سر به هوایی سپرده ام که طوفان می زاید
سر به هوایی
که برای هر لبخند هزار صفحه آرزو ورق زده بود
شاید که در امتداد دست هات ....
نه! دعوتی برای همیشه نبود
درگاه هیچ وقت تو قفلی مدام و من
در حسرتی به اندازه ی دیوار حاشا بلند
پنجره می کشتم
که دیر گاه هیچ نیامدنی این گونه درها را به هم نمی ریزد
کوچه را بلند نمی خواند
در سر به هوایی آوازی گم
با نامی میان حنجره ی مردم
چگونه تنها برای من می مانی؟!
با حسرتی که به مدام مبتلا می شد
با نامی دشوار
نشسته در ترک های عمیق این روزها
روزهای گر گرفته
که به جمله های پس از تو تبعیدم می کردند
چگونه برای من تنها می مانی؟
برای من که در تو تهی شدم
به سر انجام ریختم
پناه می برم به فراموشی
و از خواب و خیال تو بر می گردم
باشد
که در سرزمینی مبارک
به مرزهای خودم برسم
پناه می برم به فراموشی
پناه می برم به فراموشی


شعری از  دوست عزیز علی قربان نژاد

ساعت ۱۱:۲۴..............................

چه بی تابانه می خواهمت...

                   

                        ای دوریت آزمون سخت زنده بگوری

چه بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری!

چه بی تابانه تو را طلب می کنم بر پشت سمندی گویی نوزین که قرارش نیست...

و فاصله تجربه ای بیهوده است....

مادر..........................................

گریه کردم مثل ابرا بی تو مادر
شد دل من چاه غصه ها  بی تو مادر
رسول خدا گفت:بهشت زیر پای توست
 
           بخواب مادر
   برای همیشه قلبم فقط جای توست 
                          بخواب مادر

رفتی و من تنهای تنها ماندم
با غصه و غمها ماندم
گر که تورا آزردم من
                    مادر حلالم کن
بعد از تو من بی پناهم
ای که بودی تکیه گاهم
خیز و بنگر اشک و آهم
                           مادر حلالم کن