-
یه دوست...................................
جمعه 12 تیرماه سال 1388 14:05
تنها در میان تن ها چه عاشقانه مانده ای در بیهودگی انتظار پیوستن به او چه بی صبرانه مانده ای چه خوانا دوری اش را بر سر در خانه نوشته اند و تو در نخواندن آن چه پافشارانه مانده ای ... به چه گناهی؟
-
تنهایی.......................................
یکشنبه 31 خردادماه سال 1388 19:29
اگر هر یک از ما فقط یک نفر را داشته باشیم که بتوانیم با او صمیمانه درد دل کنیم کسی از درد تنهایی به جان نمی آمد.
-
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جمعه 29 خردادماه سال 1388 12:49
نه میش نوشت نه میشه خوند راستی چه اتفاقی داره میوفته؟
-
..............................................
پنجشنبه 14 خردادماه سال 1388 23:53
چیکار کنیم دیگه یه اوسکریم که بیشتر نداریم راستی دیشب شهر ما بعد مناظره همچین شلوغ شد ساعت 1 که توی روزش نمی شد تهران چه خبرا بوده؟
-
مرد یا مرد...................................
دوشنبه 11 خردادماه سال 1388 17:06
در هوای مستی و باران در نوای کوچ با یاران در غزل ، در شعر ، در مستی در وجود عالم هستی در دوبیتی ، مثنوی ، عرفان در خیالِ مستِ جانِ جان در ستایش ، عشق ، در فریاد در سکوتی رفته از هر یاد در نیاز و ناز ، در باده کز رخِ سیمین بری زاده من تو را می خوانمت ای دوست مهربان ، این مظهرت نیکوست عالمی از یادت عنبر بوست لطف تو...
-
..............................................
جمعه 8 خردادماه سال 1388 17:23
سلام رو چشم باشه
-
انتظار........................................
پنجشنبه 7 خردادماه سال 1388 13:28
نمی دونم چه جوری باید گفت روی شیشه ماشینی نوشته بود ما بیخیال سیلی مادر نمی شویم یا حضرت فاطمه خودت کمکون کن سلام بازم ممنون راستی چه خبر؟اتفاق جدیدی نیافتاده ؟من که یه ۷ . ۸ روزی هست هیچ خبری از نگین ندارم بی خبری سخته ولی باید صبر کرد می ترسم همینطوری تمام بشه چند سال انتظار و هنوزم انتظار و انتظار و انتظار..... نمی...
-
حرف دل.....................................
دوشنبه 4 خردادماه سال 1388 16:49
سلام وقتی می خوندم نوشته هاتو که از قبل تا الان گفته بودی یه حس عجیبی بهم دست داد من شاید تنهام توی جمعی که همه هستن آره دوستی خیلی ارزش داره ولی کمتر کسایی هستن مثل تو که یادشون میمونه ۴ سال بری نگین نوشتم اینجا .دریغ از یه بار کامنت گذاشتن ولی این روزا دیگه برای اون ننوشتم انچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند تاحلا...
-
دوستم بدار شاید فردای نباشد...........
یکشنبه 3 خردادماه سال 1388 14:58
سلام نه اتفاقی نیافتاده خیلی خرابم نمی دونم کی می خوام درست بشم کی؟ شادی کجاست آرامش چیه؟ صبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر انتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــظار دو کلمه کوتاه طولانیه سخت زندگیه طولانیه کوتاه سخت بس نیست؟ راستی تو چیکار کردی من که جات خالی فقط زمین خوردم
-
..............................................
شنبه 2 خردادماه سال 1388 14:02
عجب رسم غم انگیزی داره این دنیا
-
گاهی اوقات................................
سهشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1388 10:39
سلام این مدتی که نبودم انگار اصلا نبودم اول در مورد این برنامه مزخرف شوک دیگه در این حد نیست بعد اینکه برای من می نویسی اگه خانوادت بفهمن منو تو و هر کس دیگه ای که باهم ارتباطی دارن چه سالم و چه غیر اون اونم توی دنیای مجازیه اینتر نت به نظر من اشکالی نداره اینکه مشکلاتی رو میبینی کمک می گیری یا کمک می کنی یا کلا با...
-
وای..........................................
سهشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1388 14:20
چقدر صبر کردن سخته
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1388 23:28
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
...............................................
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 10:55
کجایی؟؟؟؟؟؟ این جاده پایان نداره
-
رها...........................................
سهشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1388 02:13
یه مدتی خودتو از همه چیز دور کن نه که تنها یه جور خلصه از از چیزی که فکرت رو به گذشته یا حرفا هو رفتار مزخرف دیگران میبره سخته ولی میشه این مدت خومم خیلی کم آوردم جاهایی صبرم به آخر رسید تحملم طاق شد ولی گذشت و الان که فکر میکنم میبینم حیف بود رها شو حتی اگه نمی تونی دم از رهایی بزن کاش زندگی رویه خوشی هم داشت تلخی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 17:00
ته دلت چی میگه به حرفش گوش کن
-
..............................................
یکشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1388 11:51
اینجوری نگو آدم می ترسه اونجوری هم که فکر میکنی نیست البته بین من و نگین مساله ای که باعث آبرو ریزی بشه خوشبختانه نبوده یهمین خاطرم شاید متوجه نمیشم به خاطر دیر اومدنم شرمندم که ۳ روزه اینجا کلا اینترنت قطعه حتی با موبایلم نمیشد نمیدونم کاش ردش نمیکردی و اینکه مساله آبرو و ازین حرفا بیشتر بگو تا بتونم کمکی بکنم برات...
-
...............................................
پنجشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1388 01:04
سلام من معظرت می خوام که دیر اومدم شرایط منم بسنج من قصدم کمک کردنه باور کن این روزا رو منم داشتم بازم میگم عجله نکن اگه میبینی که نمیتونی جلویه حرف دیگران رو بگیری چیزی نگو زمان مثل بادیه که خاک رو آروم آروم ازروی حقیقت بر میداره و اونایی که حرف زدن خودشون میگن که دروغ گفتن بازم میگم فقط صبر بعدم اگه میلاد بخواد به...
-
خدای من............خدای همه............
سهشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1388 12:32
سلام عجله نکن این روزهای بد خیلی زود میره بدترین حالتی که به ذهن آدم میاد اینه که همش می پرسی از خودت چرا؟ بعد ها جواب این سئوال رو میگیری زمان میگذره و گذشته عوض نمیشه ولی طور دیگه ای بهش نگاه میکنی گاهی لبخند گاهی اشک می دونم چه حالتی داری چقدر داغون و چقدر بی تفاوت به همه چیز جز یک چیز باور کن اصلا ارزشش رو نداره...
-
گذشته یا آینده؟.............................
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1388 17:16
سلام نمی دونم چرا نمیشهده کامنت بذاری برای پستای دیگه کامنت بذتر خیلی خوشحالم از اینکه آشناییتون در کنار هم و نزدیکه یکی از دلایلی که منو نگین نزدیک و بعدم دور شدیم یه رابطه ی تلفنی بود اینکه درکنارش هستی خیلی چیزا رو راحت متوجه میشی و اینکه بهش گفتی که کسیو دوست داشتی بنظر من کاره درستی کردی فقط می تونم بگم ادامه بده...
-
...............................................
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 16:01
سلام نفسی میاد ممنونم که مثل برادر می دونی اینروزا خیلی داغونم به مرگ راضی شدم می دونم چی می گی و کاملا می فهمم در مورد این پسر هر چی هم که خوب باشه عشق اول و احسای که تو دل آدم هست یه چیزه دیگست ببین ناراحت نشو ولی اگه ذره ای از عشقه قبلیت تو دلت هست به این پسر جواب نده یا منتظرش نذار چون این مثل خیانته به میلاد و...
-
مبارکه........................................
جمعه 4 اردیبهشتماه سال 1388 12:43
سلام ممنون خوشحالم که اینقدر خوبه و تو هم اینجوری که بنظر میاد موافقی واسه اینکه میگی زود جوش هیچ کس شخصیت ۱۰۰٪ ایده آل نداره و اینکه با تو و تویه موقعیت های متفاوت چه جوری رفتار کنه مهمه به نظر من هر آدمی چند شخصیت داره یه شخصیت رفتارش با خانوادشه یه شخصیت با دوستو آشنا و فامیل یه شخصیت هم با همسر خودش شاید بین شخصیت...
-
نمیدونم......................................
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1388 10:07
سلام به به مبارکه مرسی که اعتماد داری ولی قبل از هر چیز فقط به درسات برس در مورد این قضیه هم منتظرم عجله نکنی فقط الله مع الصابرین
-
..............................................
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 14:25
روزها رفتندومن دیگر نمی دانم کدامینم من آن سرسخت مغرورم یا من مغلوب دیرینم آمدیو ننوشتی چیزی من که دیگه نمی دونم نمیفهمم
-
کجایی.......................................
جمعه 28 فروردینماه سال 1388 00:29
کجاییییی
-
نگین.........................................
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1388 23:19
نگین بی وفای من مریض شده شاید نیاز به عمل جراحی پیدا کنه خواهش می کنم براش دعا کنین تنها بی وفاییه که تو دنیا دارم
-
بیهودگی....................................
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1388 21:42
باز با یه دل پر اومدم اینجا درک می کنم باشه دیر دیر میای سر می زنی گفتم نکنه دیگه نیای اینقدر گمشدم که نمی دونم شب رو چطور روز روز رو چطور شب کنم همه چی داره خسته کننده میشه خاکستری میشه حدیث عشق عشق مهیب دو نگاه نمی دونم یا اینکه حدیث یه گناه نمی دونـــم نمی دونــــــم نمی دونــــــم عشق تمنای دو قلبه نمی دونــــم یا...
-
کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سهشنبه 18 فروردینماه سال 1388 12:49
کجاست بگو؟ اونکه برات می مرده کو؟ اونکه قسم می خورده که دوست داره، اما به جاش با یک قسم ،هر چی که داشتی برده کو؟ تنها شدی ،باز تف سر بالا شدی گذاشت و رفت ، دیدی دوست نداشت و رفت کجاست بگو؟ اونکه برات می مرده و هرچی که داشتی برده کو؟ اونکه یه باره اومد و آتیش به زندگیت زد و ازت برید اونکه دل ساده و تنهاتو به صلابه کشید...
-
مینا..........................................
شنبه 15 فروردینماه سال 1388 12:46
سلام حتما ۱۳ بدر خوشگذشته این چند روز اینجا آسمون یه کله ابری بود شباش هم همینطور اگه بگمچند وقته که از هفت دنیا آزادم شاید باورت نشه آزادی که نه یعنی نمی دونم چی میگذره چی میشه انگار هیچی اهمیت نداره یه جور خلصه ی نافرم انگاری همه چی رنگ خاکستری شده ۱۵ روز از سال ۸۸ هم گذشت چشم بهم زدی ۸۹دوباره هم زدی یه عمر رفت یه...
-
..............................................
شنبه 8 فروردینماه سال 1388 16:05
سلام مرسی که اومدی چه بد موق زنگ زدن .این روزا اصلا اتفاقی خاصی نیافتاده خیلی کسل کننده شده