-
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:02
من یا اون؟ هیچ کدوم........... خداحافظ پ.ن:دیشب دهنم مزه خون می داد ........... ................... وبلاگ نویسی هم عالمی داره ها ......... ولی سرطان خون یه چیز دیگست! ................. .......... ....
-
مکث.....................................
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1385 16:26
مکث چند لحظه سکوت ! چند قدم فاصله! هر ثانیه دور تر ..... نگاهی انداخت دلم لرزید ! دور و دور تر می رفت ؟ توی تاریکی عاشقش شدم !
-
برای مادر بزرگ...........................
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1385 17:43
ب ودن یا نبودن روزهای بودنش همه با او بیگانه بودند کسی نه شاخه گلی برایش می اورد نه برایش می خندیدند و نه برایش می گریستند وقتی رفت همه امدند برایش دسته گل اوردند سیاه پو شیدند وبرای رفتنش گریستند شاید تنها جرمش نفس کشیدن بود یک روز گرم، شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند و به دنبال آن از برگ های ضعیف و کم...
-
چه روزگاری شده........................؟
شنبه 26 فروردینماه سال 1385 01:21
باز این آقای بی خوابی زده به کله بی کله ما خدایی نمی دونم چرا وقتی می خوام بخابم (دیکته جدیده) خواب از سرم می پره؟ آخره شبی تموم روزم از جلو چشام رد میشه. نمی دونم اونم (اگه خودتی داری می خونی ( تو ))هم مثه منه؟ ای خدا چی میشه این همه غیدو بند نبود؟ چی می شد آدما ، آدم بودن( این چی بود ساختی؟)؟ خودمونو نمیگم اونای رو...
-
کنکور....................................
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1385 22:17
امشب خیلی دلم گرفته . حس و حال هیچی نیست.این کنکوره لعنتی هم واسه همه سر خر شده . مخصوصا من . البته بگم که خره اینجانب ۲ سال که رد شده از پل .ولی خوب با سرعت مورچه رد شد یه ۲ سالی طول کشید حالا اینا به درک. خیلی دیر دیر ازش با خبر میشم ( الهی بمیری کنکور ) دیوانه شدممممممممممممممممممممممممممممممممممممم دلم واسش تنگ...
-
مادر........................................
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1385 01:23
بهتر آنکه بوسه ات را به سنگی بخشیده بودی تا به گونه من آه مادر ! اگر پرنده ای به دنیا می آوردی در گرمای آغوشت پناه می گرفت اگر درختی به دنیا می آوردی ، از آوای ترانه ات به سبزی می گرایید برگ هایش ولی اکنون که انسان به دنیا آوردی ، تنهای تنها مانده ای ، ای نازنین آه چه تلخ است انسان زاده شدن وقتی که انسان را برادری جز...
-
امید......................................
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1385 00:16
..... جان .تنها نیستی رنج هست ، مرگ هست ، اندوه جدایی هست ، اما آرامش نیز هست ، شادی هست ، رقص هست ، خدا هست . زندگی ، همچون رودی بزرگ ، جاودانه روان است . زندگی همچون رودی بزرگ که به دریا می رود ، دامان خدا را می جوید . خورشید هنوز طلوع میکند فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آویخته است : بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را...
-
عید نوروز..................................
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1385 13:50
سلام عید همگی مبارک . سال خوبی برای همه آرزو می کنم .انشا الله که سال پر برکتی داشته باشین. همیشه شاد همیشه موفق
-
Belalım بلا زده ی من........................
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1384 14:58
Mahsun Kırmızıgül Yine hasretli bir güne Giriyorum hayalinle دوباره یه روز با حسرت وارد خیالت میشم Aklımdan çıkmıyorsun belalım از فکرم خارج نمی شی Sensiz geçen akşamlardan در غروبهای که بی تو میگذره Yine başım belalarda دوباره آشفته ام Mutlumusun oralarda belalım بلا زده ا ی من آیا اونجاها خوشبختی؟ Belalım بلا زده ای...
-
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1384 23:16
حالی دارم که نه شعری هست که بنوسیم نه متنی.موندم با یه عالمه علامت سوال؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟...
-
ای مهربان من ...........................
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1384 01:37
ای فسانه! مرا آرزو نیست که بچینندم و دوست دارند زادهی کوهم، آوردهی ابر، به که بر سبزه ام واگذارند با بهاری که هستم در آغوش کس نخواهم زند بر دلم دست، که دلم آشیان کسی هست ز آشیانم اگر حاصلی نیست، من بر آنم کز آن حاصلی هست، این شعر خیلی کوتاست ولی خیلی بزرگه.نمی دنم چی بگم. برفی سنگین نشست... درختی زیبا شد درختی شکست
-
مهربانی هست.........................
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1384 18:59
این شعر رو تو وبلاگه خودم ولی تو شماره ۲ نوشته بودم . می خوام اینجا هم بدم دشت هایی چه فراخ کوه هایی چه بلند در گلستانه چه بوی علفی می آمد؟ من دراین آبادی پی چیزی می گشتم پی خوابی شاید پی نوری ‚ ریگی ‚ لبخندی پشت تبریزی ها غفلت پاکی بود که صدایم می زد پای نی زاری ماندم باد می آمد گوش دادم چه کسی با من حرف می زد ؟...
-
رفتم مرا ببخش .........................
چهارشنبه 10 اسفندماه سال 1384 19:19
رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت راهی بجز گریز برایم نمانده بود این عشق آتشین پر از درد بی امید در وادی گناه و جنونم کشانده بود رفتم که داغ بوسه پر حسرت ترا با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم رفتم که نا تمام بمانم در این سرود رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم رفتم ‚ مگو ‚ مگو که چرا رفت ‚ ننگ بود عشق من و نیاز تو و سوز و ساز...
-
حتما ببین...............................
شنبه 29 بهمنماه سال 1384 01:28
داشتم تو وبلاگا سرک می کشیدم که یه جا . اصلا خودت ببین بهتره اینجا کلیک کن (riraa) یه ثانیه................ یه ثانیه نگام کن کمر شکسته بی تو همنفس مرگ شده به غم نشسته بی تو ** یه ثانیه نگام کن ببین چه بی تاب هستم چشما تو خوب وا بکن ببین با غم نشستم ** ببین که این ثانیه داره چه تلخ میگذره پوچ شدم و بی تو باد هر طرفیم...
-
والنتاین......................................
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1384 11:36
والنتاین......... فوریه هر سال،گل و شکلات و شیرینی بین عشاق ردوبدل میشود و همه اینها به نام والنتاین است اما این والنتاین افسانه ای کیست؟! داستانی هست که می گوید والنتاین یک راهب رومی در دهه سوم میلادی بوده و در زمان امپراطور کلادیوس دوم در رم زندگی میکرد هنگامی که امپراطور دریافت سربازن مجرد ،نسبت به سربازان دارای زن...
-
محّرم..................................
شنبه 15 بهمنماه سال 1384 18:31
باز از راه محّرم غم رسید از زمین و آسمان ماتم رسید خرقه ها را بار دیگر تن کنید آتشی در قلب این خرمن کنید طبل و شیپور عزا را سر دهید هفت اقلیم عطش را در دهید ورد صوفی "حا" و "سین" و "یا" و "نون" فاعلاٌ فاعلاٌ فاعلون حای آن، حامیم ذات کبریا سین آن سرها ز پیکرها جدا یای آن یکتا پرست و یذکرون نون آن باشد قسم بر یسطرون...
-
پرو بال..................................
جمعه 30 دیماه سال 1384 18:31
خنده های زورکی اشکهای یواشکی شب و روزی بی هدف لحظه های الکی ساعت های پرسئوال دلخوشی ها توخیال حسرت پرنده دل که نداره پرو بال... در چهار چوبی خسته عکس دلم را قاب میکنم و به دیوار غمناک شبهای تنهائی میآویزم٬ با نگاهی بی تمنا به باغچه حســـرت و آرزوها مینگرم و بذر نافرجام رویاهایم رادر حجم خاکســـــــــتری یک گلدان...
-
شباهنگام ......................................
چهارشنبه 28 دیماه سال 1384 01:42
شباهنگام که اشک در چشم من جاری ست فقط یکبار آن لحظه بیا در خواب چشم من اگر یک دم فقط یک دم دل من را به ارای قدوم خود بیارایی دلم دیگر از آن چشمان زیبایت به بیداری به هر لحظه نمی خواهد نگاهی را
-
عید........................................
چهارشنبه 21 دیماه سال 1384 20:58
عید مبارک......... چه شبی بود امشب من امشب دوتا عید داشتم. از ۱۰۰ نمره یه ۰.۵ گرفتم که از تموم ۲۰ تای دنبا برام با ارزش تره
-
چشم های انتظار .............................
دوشنبه 19 دیماه سال 1384 18:50
چشم های انتظار خیره به در لحظه های با تو بودن را نقش می کنند اقاقی ها منتظرند تا حضور گرمت را جشن بگیرند و یاس های بهاری در این خزان تنهایی به امید با تو بودن، زنده اند تو می دانی که قلب من تنها هلاک تک نگاه توست تو می دانی که مهرم تنها از آن توست تو می دانی که دستانم جز با حرم نفسهایت آرام نخواهد یافت تو می دانی! که...
-
بابا نوئل...........
دوشنبه 12 دیماه سال 1384 13:05
اگه یه شب یه آدم چاق اومد تو اتاقت . تورو کرد تو کولش نترسی آخه از بابا نوئل تورو خواستم............
-
کاش..............................
جمعه 9 دیماه سال 1384 20:57
کاش بر ساحل رودی خاموش عطر مرموز گیاهی بودم چو بر آنجا گذرت می افتاد به سرا پای تو لب می سودم...
-
کریسمس...................
یکشنبه 4 دیماه سال 1384 21:58
کریسمس مبارک!!!!!!!!!! کریسمس بدون بابانوئل مثل غذای بی نمکه. تو افسانه های امروزی کریسمس که برای بچه های اینور دنیا تعریف می کنن بابانوئل و درخت کریسمس خیلی خیلی مهمه. افسانه اش اینجوریه که بابانوئل که با لباس قرمز و کمربند و چکمه های سیاه در قطب شمال زندگی می کنه ، تمام سال همراه دوستان کوتوله اش برای بچه ها اباب...
-
منو ....................
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1384 23:15
منو این همه تنهایی محال محاله شب یلدا هو باتو بودن خیال خیاله
-
شب یلدا....................................
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1384 12:18
شب است و گیتی غرق در سیاهی شب بلند است و سیاهی پایدار ، ولی باور به نور و روشنایی است ، که شام تیره ما را ، از تاریکی می رهاند و از دل شبهای یلدا ، جشن مهر و روشنایی به ما ارمغان می رساند تیرگی هاتان در دل نور خاموش باد ، شب یلدا را به نور قرنها قدمت جاری نگه داریم . . . . پر قصه تو شب بلند یلدا پر گریه برای قصه فردا...
-
گم.............................
یکشنبه 27 آذرماه سال 1384 16:53
گم شدن تو این شب برهنه تقدیر منه
-
امام رضا................
جمعه 25 آذرماه سال 1384 01:16
خوش به حال اونایی که این یکی دو روز مشهد بودن سلام آقا می بینی هر وقت یه مشکلی دارم میام پیشت.می دونم بندهء خوبی نیستم.همش یادم میره, منو می بخشی . هر وقت میام پیشت دلم آروم میگیره. تموم غصه های دنیا یادم میره . ولی می دونی مدتیه که از یه چیزی می ترسم می دونم که می دونی آمدم پیشت تا پیشه خدا ضامنم بشی .ضامنم بشی که...
-
شروع کردن ..........................
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1384 09:01
چقدر شیرین شروع کردن و چقدر تلخ به انتها رسیدن، چقدر آدمهایی را دیدم که با شیرینی لبخند آغاز کردند و با تلخی اشک به پایان رساندند ونگاه من شاهد این اشکها و لبخندها بود و حالا من با کوله باری از نگاه ها دارم زندگیمو ادامه می دیم تا آنجایی که جز شوق اشک از چشمانم چیزی دیگه نیست که سرازیر بشه، تا آنجایی که عشق معنای...
-
اینک من در انتظارم.........................
شنبه 19 آذرماه سال 1384 15:59
اینک من در انتظارم در انتظار،همسرایی با باد هم نوایی با برگ هم نشینی با سبزه وهمدلی با مهتاب *** من در انتظارم در انتظار مخمل چشمانت لطف کلامت شوق نگاهت گرمای سوزان سلامت واحساس قشنگی که با تو بودن در من ایجاد می کند
-
با من بگو.....................
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1384 10:12
با من بگو از عشق ای آخرین معشوق که برای رسوایی دنباله بهونم با بوسه ای آروم خوابم رو دزدیدی تو شدی تعبیره روئیایه شبونم من تو نگاهه تو دنیامو می بینم فردایه شیرینم نازنینه من............... چشمایه تو............... افسانه نیست............... که تمومه خوابو خیلم بود تقدیره من............... عشقه تو شد............... که...