-
تنهایی...................................
سهشنبه 28 آذرماه سال 1385 22:03
شبها ترسم را پناه می برم به نگاه امن تو و با تمام وجود در کنج تاریکی غلیظ چشمانت کز می کنم تنهاییم را .
-
خواهر کوچولوی عزیزم عروسیت مبارک.
یکشنبه 12 آذرماه سال 1385 13:48
سلام چند روز دیگه عروسی خواهرمه.(پنج شنبه) تبریک میگم به جفتشون .ان شاالله اه زندگیه خوبیو شروع کنن و سرار عمرشون پر از مهر و محبت باشه
-
من مال تو................................
جمعه 10 آذرماه سال 1385 00:05
یه چشم همیشه باید توش اشک باشه وگرنه می سوزه ... یه دل همیشه باید توش غم باشه وگرنه می شکنه ... یه کبوتر همیشه باید عشق پرواز داشته باشه وگرنه اسیر میشه ... یه قناری باید به خوش اوازیش ایمان داشته باشه وگرنه ساکت میشه.... یه لب همیشه باید توش خنده باشه وگرنه زود پیر میشه ... یه دفتر نفاشی باید خط خطی باشه وگرنه با...
-
که نیلوفرانه دوستت می دارم...........
دوشنبه 22 آبانماه سال 1385 15:38
به آنکه حتی دشنه اش را عاشقم چون دوستت می دارم حتا آفتاب هم که بر پوستت بگذرد من می سوزم پاییز از حوالی حوصلهات که بگذرد من زرد می شوم روسری آبی ات که از کوچه عبور میکند عاشق می شوم و تا کفش های رفتنت جفت می شوند غریب میمانم و تنها وقتی گریه ای گمان نمی برم ،در تو من سبز میمانم که نیلوفرانه دوستت می دارم نه...
-
آسمان سیاه.............................
سهشنبه 9 آبانماه سال 1385 21:43
اگر روزی من مُردم و تو مرا دوست داشتی هر پنجشنبه به مزارم بیا گل سرخی بر روی قبرم بگذار تا همیشه آن گل سرخی را که به تو داده بودم به خاطر بیاورم... ولی اگر تو مُردی من فقط یکبار بر مزارت می آیم و آن دسته گل سفید مریم را که با خون خود سرخ خواهم کرد را برایت هدیه می کنم و عاشقانه در کنارت جان می سپارم هر کس به طریقی دل...
-
یار.........................................
یکشنبه 30 مهرماه سال 1385 00:21
لغزنده چون اثیر رخشنده چون شهاب رقصنده چون فریب گیرنده چون شراب پوینده چون امید گوینده چون نگاه ، پاینده چون خیال سوزنده چون گناه ، فرخنده چون شباب دلزنده چون بهار ... اینست آنچه من ، خوانم به نام : « یار »
-
تسلیت...................................
یکشنبه 23 مهرماه سال 1385 15:25
دیگر تبار تیره انسان برای زیست محتاج قصه های دروغین خویش نیست ما ذهن پاک کودک معصوم را با قصه های جن و پری و قصرهای نور آلوده می کنیم آیا هنوز هم دلبسته کالسکه زرینی ؟ آیا هنوز هم در خواب ناز قصر های طلایی را می بینی ؟
-
خواب و بیداری ..........................
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1385 00:59
شبی آرام چون دریا بی جنبش سکون ساکت سنگین سرد شب مرا در قعر این گرداب بی پایاب می گیرد دو چشم خسته ام را خواب می گیرد من اما دیگر از هر خواب بیزارم حرامم باد خواب و راحت و شادی حرامم باد آسایش من امشب باز بیدارم میان خواب و بیداری دلم خیلی تنگه برات. . . . . . .
-
...........................................
جمعه 7 مهرماه سال 1385 00:40
- عاشقی جرم قشنگیست به انکار مکوش - سلام اومدی بالاخره؟ خوش اومدی جات تو این شبا خیلی خالیه. شروع کن ... . . . .
-
درخت....................................
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 12:08
من مثه یه تک درختم ، ته یک کوچه ی باریک تو یه گنجشک قشنگی! گاهی دوری گاهی نزدیک گاهی وقتا مهربونی ، می شینی رو شونه ی من گاهی نیستی که ببینی ، بغض بی بهونه ی من گنجشک بازیگوش من بشین رو شاخه ی دلم با تو درخت معجزه بی تو طلسم باطلم وقتی لای برگا نیستی ، بوی پاییز رو می گیرم بی تو زرد زرد زردم ! بی صدای تو می میرم اما...
-
دل تنگ...................................
جمعه 17 شهریورماه سال 1385 22:25
سر خود را مزن اینگونه به سنگ دل دیوانه تنها دل تنگ منشین در پس این بهت گران مدران جامه جان را مدران مکن ای خسته درین بغض درنگ دل دیوانه تنها دلتنگ پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین سینه را ساختی از عشقش سرشارترین آنکه می گفت منم بهر تو...
-
سریال مزخرف...........................
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1385 23:41
با سلام نظر شما در مورد سریال نرگس چیه؟ نظر من اینه که 75 میلیون ایرانی رو فاتحه اعصابشونو می خونه و دیگه مثل اینه که یکی بخواد بهت حرفی بزنه ولی هی تفره بره از آخر بعد یه ساعت چر تو پرت.بهت بگه حرفه مهمی نبود. اونجاست که به قول رضا مارمولک(فیلم مارمولک) باید خواهر مادرشونو رو بهم پیوند داد مثلا یه جاش اینکه باید 75...
-
...........................................
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1385 17:02
خدایا خیلی چاکریم خیلی آقایی چی بگم کامپلت خل شدم یکی منو بگیره
-
چرا.......................................
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1385 14:51
از خود نمیپرسی: چرا این خسته را آزردمش؟ با خود نمیگویی؟ - چرا این مرغک پر بسته را در دام غم، افسردمش؟ اما چرا، عشق تو را، من سالها در سینه پنهان داشتم وین راز دردآلود را، در دل نهفتم ..آه.. تا جان داشتم این آتش سوزنده را، آخر کجا میبردمش؟
-
مبعث....................................
دوشنبه 30 مردادماه سال 1385 23:13
سلام روز بزرگ مبعث پیامبر بر عموم مسلمانان مبارک باد یا حق
-
..........................................
یکشنبه 29 مردادماه سال 1385 22:15
( ای خدا ) خالصانه ترین کلام بیچارگان
-
تولد......................................
سهشنبه 24 مردادماه سال 1385 18:04
سلام یه روزی مثه امروز .یه ساعتی مثه این ساعت این بلاگ به دنیا اومد. تولدت مبارک
-
بهار غریب ...............................
دوشنبه 23 مردادماه سال 1385 02:39
من به درماندگی صخره و سنگ من به آوارگی ابر ونسیم من به سرگشتگی آهوی دشت من به تنهایی خود می مانم من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی گیسوان تو به یادم می آید من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی شعر چشمان تو را می خوانم چشم تو چشمه شوق چشم تو ژرفترین راز وجود برگ بید است که با زمزمه جاری باد تن به...
-
علی......................................
سهشنبه 17 مردادماه سال 1385 12:44
سلام به همه دوستای خوبم (نخ سوزن علوسک خودم) این روزه خوب و عزیز رو به همه پدرای دنیا تبریک می گم مخصوصا بابای خودم که خیلی نوکرشم(خیلی چاکریما - پول میخواهم )
-
چه بی تابانه..............................
جمعه 13 مردادماه سال 1385 15:33
چه بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری ! چه بی تابانه تو را طلب می کنم ! بر پشت سمندی گویی نوزین که قرارش نیست . و فاصله تجربه ئی بیهوده است . بوی پیرهنت این جا و اکنون . کوه ها در فاصله سردند . دست در کوچه و بستر حضور مانوس دست تو را می جوید و به راه اندیشیدن یاس را رج می زند . بی نجوای انگشتانت فقط ....
-
1ساعت زودتر...........................
جمعه 6 مردادماه سال 1385 14:36
1ساعت زودتر... مردی دیروقت، خسته و عصبانی از سر کار به خانه بازگشت. دم در، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود. - بابا ! یک سوال از شما بپرسم؟ - بله حتماً. دو تا سوال بپرس؟ - بابا شما برای هر ساعت کار چقدر پول می گیرید؟ مرد با عصبانیت پاسخ داد : « این به تو ربطی نداره. چرا چنین سوالی می پرسی؟ » - فقط می خواهم...
-
عقل و عشق...........................
سهشنبه 3 مردادماه سال 1385 13:30
در عشق راهی برای عقل نیست آنانکه عاقلانه عاشق شده اند عاشق نیستند ! عاقلند. آنانکه عاشقانه عاشق شده اند دیوانه اند !
-
..............................................
یکشنبه 18 تیرماه سال 1385 23:59
خوش به حالت که توی حال من نیستی.وافعا چقدر انتظار کشیدن سخته.کاش می تونستم یه جوری حالمو بهت بگم.نمی دونم چرا هیچ کلمه ای جلو نمیاد؟ چرا هیچ جمله ای کامل نمیشه؟شاید نمیشه که نمیشه خوش باش با خوشیات منم اینجا خوشم با ثانیه های که می گذره هو می گذره هو می گذره هو می گذره هو می گذره بازم بازم بازم نیستی
-
رفتی و بی تو دلم........................
یکشنبه 18 تیرماه سال 1385 17:44
رفتی و بی تو دلم پر درده پاییز قلبم ساکت و سرده دل که می گفتم محرمه با من کاشکی می دیدی بی تو چه کرده ای که به شبهام صبح سپیدی بی تو کویری بی شامم من ای که به رنجام رنگ امیدی بی تو اسیری در دامم من با تو به هر غم سنگ صبورم بی تو شکسته تاج غرورم با تو یه چشمه چشمهء روشن بی تو یه جادم که سوت و کورم ای که به شبهام صبح...
-
تولد......................................
شنبه 10 تیرماه سال 1385 22:08
سلام چند روز دیگه تولدشه.خیـــلی سخته همش بخوایم سـِکرت بازی در بیاریم. بی خیال بغیه، عشقمو عشـــــــقه عزیزم تولّــدت مــبـارک «پیش پیش» کاش بدونی چقدر خوشحالم !!! اگه می دونستی که چه قدر دوستت دارم!!! در سر آغازی نو زاییده شده از شاخ بهار طراوتش داد نسیم باغ و حال سروی است از جنس آزادگی
-
دچار یعنی عاشق........................
سهشنبه 23 خردادماه سال 1385 03:59
دچار یعنی عاشق و فکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد چه فکر نازک غمناکی! خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و دست منبسط نور روی شانه آنهاست. دچار باید بود وگرنه زمزمه حیرت میان دو حرف حرام خواهد شد. و عشق سفر به روشنی اهتزاز خلوت اشیاست. و عشق صدای فاصله هاست. صدای فاصله هایی که غرق ابهامند....
-
وباز هم نیستی.............................
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1385 23:39
کجایی که دلم نوازش حرفهایت را زمزمه می کند و اندیشه ام سرگردان خوبیهای توست... دیشب دوباره آمده بودی، خندیدی، نگاهم کردی و باز هم مثل همیشه رفتی و من در حسرت نبودنت خون دل را به خانه ی چشمانم ریختم... اگر بدانم ،ستاره ای آسمان را به دلم می ریزم.... اگر بدانم دریایی، در تو غرق می شوم.. اگر بر باورم بگنجد که بر درختان...
-
.........................................
سهشنبه 16 خردادماه سال 1385 19:09
دلم گرفته.......... ......... ... . .... ...... .............. ............ . . . ...... . . .. .
-
عاشقی جرم قشنگی است............
یکشنبه 14 خردادماه سال 1385 22:09
ای نگاهـت نـخی از مخمـل و از ابـریـشـم چند وقت است که هرشب به تو می اندیشم به همان سایـه همان وهم همان تصویـری کـه سـراغـش ز غـزل هـای خـودم می گیـری بـه تـبـسـم , بـه تـکـلـم , بـه دلارایـی تـو بـه خمـوشی , بـه تماشا , بـه شکیبـایی تـو بـه نفس های تـو در سایة سنگین سکوت بـه سخـن های تـو بـا لهجـة شیـریـن سکوت به تو...
-
کافی شاپ...............................
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1385 13:34
دخترک کوچولوی ساده وارد کافی شاپ شد . صاحب کافی شاپ با نگاه طعنه آمیز او را به بیرون هدایت می کرد و خیلی هم ادعای انسانیت و معرفت داشت . دخترک گفت فقط یه بستنی ساده همه پولشو می دم . فقط یه بستنی ساده میشه بگین بستنی چنده ؟ صاحب کافی شاپ: ( ۵ دلار ) دختر کوچولو : خوب بستنی ارزونتر ندارین ؟ صاحب کافی شاپ: ۳ دلاری هم...